گزینش

گزینش

بالای شصت سال از عمرش گذشته است.

چهره‎اش معنی کلمهٔ آفتاب‎سوخته را با وضوح تمام به رخم می‎کشد. هر روز از مزرعه که برمی‎گردد، نیم ساعت به اذان مغرب مانده است.

از راه می‎رسد، سنگینی کوله‎بار خستگی و تشنگی، قامتش را خم کرده. آفتاب تند و داغ، از 6 صبح تا 8 بعدازظهر، روی صورت و بدن خسته‎اش قدرت‎نمایی کرده و او مصرّانه بر سر روزهٔ طولانی تابستانی خود ایستاده و خم به ابرو نیاورده است.

تحسینش می‎کنم و افسوس می‎خورم.

مالی که با این همه زحمت و تلاش به دست می‎آید،...

ادامه نوشته

شب های قدر و شهادت مولای متّقیان (ع)

رمضان با تمام زلالی اش آمد. قطره قطره رحمت بارید و ذرّه ذرّه دل هایمان را به اوج نزدیک تر کرد.

حالا اوج رمضان رسیده. شب نزول قرآن مکتوب که نمی دانیم کدام یک از این شب هاست و شب عروج قرآن ناطق که می دانیم کدام یک از این شب هاست.

به هر بهانه ای که بیشتر به آن بها می دهیم بیایید همدیگر را بیشتر دعا کنیم.


دو تا نوشتۀ قدیمی مناسب ایّام تقدیمتان:

متن اوّل

متن دوم


نوشته های ماه مبارک رمضان

یه احتمالی هست که تا مدّتی نتونم بیام و مطلب جدید بذارم.

از طرفی ماه مبارک رمضان که می رسه عدّه ای از دوستان دنبال نوشته های مناسب این ایّام می گردن برای استفاده های مختلف.

ضمن تبریک پیشاپیش برای حلول این ماه پربرکت، چند تا از نوشته هام که توی حال و هوای این ماه مبارک نوشته شدن براتون می ذارم.

هرکس استفاده کرد چند تا صلوات نثار روح نازنین پدر بی نظیرم بکنه و عجّل فرجهم هم یادش نره.

التماس دعا.

متن اول

متن دوم

متن سوم

متن چهارم

زندگی تازه

 

گفت: ‌فايده نداره، بيخودي خودتو اذيت نكن.

گفتم: به امتحانش مي‌ارزه.

گفت: نه. حيف اين چشمات نيست؟

گفتم: آخه قلبم سنگيني مي‌كنه. بهش احتياج دارم.

گفت: نه بابا. عادت مي‌كني. اينا همهش تلقين و خياله.

گفتم: ولي انگار يه چيزي كم دارم. انگار يه چيزي گم كردم.

گفت: ول كن اين حرفا رو. برو از جوونيت لذّت ببر

ادامه نوشته