رأی اعتماد
همه
در تب و تاب رأی اعتمادند.
من
هم می روم سراغ دلم.
می
خواهم ببینم به اعمالم رأی اعتماد می دهد؟
می
خواهم ببینم بعد از این چند سال عمری که از خدا گرفته ام، بین خوبان عالَم چند نفر
حاضرند برای موافقت با اعمال من نطق کنند؟
من
هم مثل وزرای پیشنهادیِ همۀ دولت ها از خودم راضی ام. کار خودم را بلدم. من هم برای
هر خطایم توجیه می سازم. آخر آخرش این است که بخوانم:
به
حرص اَر شربتی خوردم
مگیر
از من که بد کردم
بیابان
بود و تابستان و آب سرد و استسقا1
نه
برنامۀ عملیّاتی ای دارم برای روزهای زندگی ام؛ نه کارنامۀ درخشانی دارم از موفّقیّت
های پیشینم. امّا تا دلتان بخواهد، توقّع چشم پوشی و اعتماد و... دارم.
به
دلم می گویم: تو یک بار دیگر به من رأی اعتماد بده، قول می دهم گذشته ها را جبران
کنم.
دل
بینوا، درمانده از دست وعده های بی حساب و کتاب من، مرا حواله می کند به نطق
مخالفان و موافقان.
باید
بروم به درگاه خوبان عالَم، برای خودم شفیع بیاورم.
***
پ.ن: خدایا ما اگر محمّد و آل محمّد
(ص) را نداشتیم، در این دنیا و آن دنیا کجا می رفتیم؟
پ.ن 2 : یکی نیست ما را با این اوضاعی که
داریم از بندگی ردّ صلاحیّت کند!
+ نوشته شده در ۱۳۹۲/۰۵/۲۴ ساعت 11:2 توسط نظیفه سادات مؤذّن (باران)
|