اگه پسر بودم
اگه پسر بودم
بچه كه بوديم، هميشه من و خواهرم آرزو مي كرديم كه اي كاش پسر
بوديم! اگه پسر بوديم، مي تونستيم بريم جبهه. و هميشه به برادرمون
حسودي مي كرديم. اگرچه آخر سر، اونم سنّش به جبهه رفتن قد نداد
و دل ما همچين بفهمي نفهمي خنك شد!
بزرگتر كه شدم، پيش خودم فكر كردم: الانم دلم ميخواد پسر باشم؟
مي رفتم تو بحر افكارم و مي ديدم نه. تنها دليل حسودي كردنم به پسرا
جبهه رفتن بود.
بعد فكر كردم، اگه پسر بودم، آزادتر بودم. خيلي كارايي كه الان حسرتش
رو دارم، مي تونستم انجام بدم. اگه پسر بودم، مي تونستم يه كتوني باحال
بپوشم و برم تو كوچه با بچّه محلاّ فوتبال بازي كنم. مي تونستم موتور
سوار بشم و تو خيابونا ويراژ بدم. مي تونستم خيلي از محدوديتهاي الانم
رو كنار بذارم.
ولي وقتي دقيق تر مي شم، مي بينم بعضي از اين آزاديها رو با همين دختر
بودنم، تو شرايط خاص، مي تونم به دست بيارم، درحالي كه اگر پسر باشم،
خيلي چيزاي قشنگ دنياي دخترونه مو از دست مي دم كه اصلاً نمي شه به
دستشون اوورد. من احساسات دخترونه مو دوست دارم. دنياي قشنگ
دخترونه مو دوست دارم و با هيچ چيزي هم حاضر نيستم عوضش
كنم.
روز دختر به همۀ گل دخترای ایرانی مبارک

"نظیفه سادات مؤذّن" هستم.