دوستی به نام مریلا کامنت گذاشته بود که یک نفر ایراد گرفته از نوشتۀ شما به ارینب مشایخی و پرسیده بود که آیا پاسخی برایش دارم یا نه.پاسخ دو ایراد آن دوست محترم خیلی سادهتر از آن است که مریلای عزیز فکر میکند.
با آدرسی که مریلا خانوم گذاشته بودن این پیام رو پیدا کردم. متنش رو عیناً کپی کردم و جوابش در ادامۀ مطلب داده شده.
 |
توی یک مدرسه بودیم. من چهارم بودم و تو اوّل. از آن بچّه های خیلی شاخص مدرسه نبودی. ساکت و بی سروصدا و سرت به کار خودت بود.
آشنایی ما برمی گردد به وقتی که برای جشنواره، گروه سرود تشکیل دادیم. من مسئول گروه بودم و تو یکی از 25 عضو گروه. فقط همین.
تو را با نجابتت به یاد دارم. با لبخندهای موقّرت. با لباس های ساده ات. با چادرمشکی ای که گل های برّاق داشت.
یادت هست چفیه ها و پیشانی بندهایی را که چه عاشقانه و صادقانه می بستیم؟
یادت هست پرچم های "لبّیک یا خامنه ای" را که جزئی از وجودمان شده بود؟
یادت هست حسّ غریبی را که در دل هایمان موج می زد از بیت به بیت شعری که می
خواندیم؟ یادت هست "حیدری" روز اجرا، روی سن گریه می کرد و وقتی از صحنه
پایین آمدید، از آن همه احساسی که فوران می کرد، نشستید به گریه و دسته
جمعی دعای فرج خواندید؟
عشق های مشترکمان زیاد بودند و همین ها دل های ما را به هم پیوند می دادند.
اردیبهشت 76 بعد از اینکه سرودمان رتبه آورده بود، دفتر یادگاری هایم را دادم تک تک بچه های گروه برایم یادگاری نوشتند
|
 |
با تو جه به سن و سال ارمیا و اونجا که نوشته با چادر بودی بی شک منظورش دوره دبیرستان بوده
و با توجه اینکه میگه تو اول بودی و من چهارم نظام قدیم بوده
خب اگه اشتباه نکنم سال 74 نظام قدیم منحل شد و کلا دبیرستان ها شدن نظام جدید چطور این میگه که ارمیا 76سال اولی بوده نیمدونم
من تا اونجا که یادم میاد تو دبیرستان های دخترانه نمیذاشتن کسی چادر گلدار
بپوشه حالا این خانوم میگه چادر گلدار اونم از نوع براق (خانوم ها در این
مورد فک کنم اطلاعات بیشتری داشته باشن )
+ نوشته شده در ۱۳۹۲/۰۹/۰۱ ساعت 18:37 توسط نظیفه سادات مؤذّن (باران)
|