· 

         سجّاده ام همیشه بوی بهشت دارد. به گمانم بانوی بهشتی ام بیشترین ساعات عمر پرنورش را اینجا گذرانده است. دست برداشته ام به دعا. چه بخواهم از غفورِ ودود؟

 

جبرئیل آمده بود. از سوی رحمانِ رحیم برای فاطمۀ دردانۀ آفرینش، سلام آورده  بود و خبر. خبر این بود که: هر چه می خواهی بخواه که اجابت خواهد شد.

پاسخ زهرا همچون هموارۀ حیاتش، درخور جایگاه فاطمی اش بود: « لذّت خدمت پروردگار مرا چنان به خود مشغول داشته که درخواست کردن را  جایی نمانده است. من خواسته ای جز لقای او ندارم.»

پدر، آن چنان که شایستۀ رحمةٌ للعالمینی اش بود، این لحظه را قدر دانست. دست بلند کرد و بانوی درخواست های بزرگ را به دست فرا آوردن فراخواند. چنین خواستند: «اللّهمّ اغفِر لأُمّتی» .

چه باید می خواستند که درخور شأنشان باشد؟ چه باید می خواستند که درخور آن لحظه باشد؟

امّا فاطمه (س) به این بسنده نکرد. برای فردای امّت، تضمین گرفت! نوشته خواست از غفورِ ودود!

جبرئیل حریری سبز آورد که بر آن به خطّی از نور نوشته بود: «کَتَبَ رَبُّکُم علی نفسِهِ الرّحمة» جبرئیل و میکائیل بر این وعده شاهد شدند و پدر، دختر را امر فرمود وصیّت کند که این رقعه را در قبرش  گذارند و آن روز که زبانه های آتش، شعله کشد، وعدۀ پروردگار را طلب نماید.[1]

 

دستِ به دعا برداشته ام و چشمِ به زمین دوخته ام را بالا می آورم. خواسته هایم وسعت می گیرند. نگاهم اوج می پذیرد. از پروردگارم برای همه کس، برای همۀ خوبی ها و زیبایی ها، اجابت های آسمانی می خواهم.



[1] . ریاحین الشریعه، ج 1، ص 104؛ به نقل از اخلاق حضرت فاطمه (س).