یک گفت و گوی جالب

 

آنچه می‎خوانید گفت و گویی است که پنجشنبهٔ هفتهٔ پیش در یکی از بوستان‎های قم اتّفاق افتاده است.

 طرفین گفت و گو : یک پسر 9 ساله و یک پسر 8 ساله.

 راوی ماجرا: مادر پسر 9 ساله.

 ــــــــــــــ

 داشتیم توی بوستان راه می‎رفتیم. جا به جای پارک، پر بود از زوج‎های جوان. پسر 8 ساله رو کرد به پسر 9 ساله:

 - من 19 سالگی ازدواج می‎کنم.

 پسر 9 ساله: من که تا وقتی فوت کنم زن نمی‎‏گیرم.

 - چرا؟

...