سرگردان

 

جنون در چشم‌هامان ريشه كرده

ز ماتم‌هاي سرگردانِ بي تو

هرآنچه خواستيم از رنگ و نيرنگ

فراهم‌هاي سرگردانِ بي تو

شهود، آتش، عطش، اشك و حماسه

«ندارم» هاي سرگردانِ بي تو

كه بايد «مثل مردم» زندگي كرد

مسلّم‌هاي سرگردانِ بي تو

علم، بيرق، كُتَل، زنجير و خيمه

محرّم‌هاي سرگردانِ بي تو

هزاران شاهنامه جنگ و آورد

و رستم‌هاي سرگردانِ بي تو

زمين هم زخم‌هايي تازه دارد

از آدم‌هاي سرگردانِ بي تو

دوباره قطعه شعري پاره پاره

دمادم‌هاي سرگردانِ بي تو

 

خرداد 91