سرگردان
سرگردان
جنون در چشمهامان ريشه كرده
ز ماتمهاي سرگردانِ بي تو
هرآنچه خواستيم از رنگ و نيرنگ
فراهمهاي سرگردانِ بي تو
شهود، آتش، عطش، اشك و حماسه
«ندارم» هاي سرگردانِ بي تو
كه بايد «مثل مردم» زندگي كرد
مسلّمهاي سرگردانِ بي تو
علم، بيرق، كُتَل، زنجير و خيمه
محرّمهاي سرگردانِ بي تو
هزاران شاهنامه جنگ و آورد
و رستمهاي سرگردانِ بي تو
زمين هم زخمهايي تازه دارد
از آدمهاي سرگردانِ بي تو
دوباره قطعه شعري پاره پاره
دمادمهاي سرگردانِ بي تو
خرداد 91
+ نوشته شده در ۱۳۹۱/۱۲/۰۵ ساعت 0:4 توسط نظیفه سادات مؤذّن (باران)
|
"نظیفه سادات مؤذّن" هستم.