ضريح غربت
باز هم شب شهادت است و من باز هم ميخواهم دلم را روانه كنم براي زيارت. هميشه شبهاي شهادت دلم را ميفرستم حرم.نجف، كربلا، سامرا، كاظمين، مشهد ... . هميشه دلم ميرود و سر به ضريح ميگذارد و غربت اهل بيت را ساعت ها ضجّه ميزند. دور گنبد پرميكشد و از نور فضاي حرم برايم سوغات ميآورد.
بعضي شبها هم هست كه دلم را ميفرستم بقيع. ميرود و به جاي ضريح سر روي خاك ميگذارد و به جاي گنبد، دور پنجرههاي سبزش پرميكشد و از نور فضاي غمبار آن برايم سوغات ميآورد.
ولي امشب دلم را ميفرستم براي سرگرداني. فاطميّه است. فاطميّه با همۀ شهادتهاي تاريخ فرق دارد. فاطميّه غريبترين شهادت تاريخ است.
هزاران دل سرگردان روانه شدهاند به مدينه. كوچههاي بنيهاشم شاهد رفت و آمد هزاران دل سرگردان است. بقيع آغوش گشوده است براي اشكهاي سرگشته. انگار حيراني تمام عالم را به حركتي غريب واداشته است.
همۀ دلها پرميكشند به سوي گنبد سبزي كه سرزنشكنان مدينه را مينگرد كه: اين بينشاني بود سزاي تنها يادگار رسول؟ اين بود اجر آن كه پيامبر او را پارۀ تن خود ميخواند و «من آذاها فقد آذاني» برايش ميگفت؟
زمين و آسمان بغض كردهاند و تاريخ يك بار ديگر بر ورقي كبود مينويسد: «امسال هم فاطميّه بدون مهدي (عج) گذشت». دلهاي سرگردان در صحن مسجدالنّبي، در حياط مسجدالحرام، در كوچههاي تاريك مدينه پراكنده ميشوند. شايد يكي مولا را ديد و از او نشاني حرم ياس را پرسيد. شايد يكي آمد و اين قلبهاي بيپناه را به سايهسار آرامشي فراخواند.
پس ما اين همه بغض را به كجا ببريم؟ پس ما اشكهاي غريبيمان را بر كدام ضريح بچكانيم؟
نسيم با نوای سوگواري ميوزد. از كنار هر دل كه ميگذرد، پيامي را زمزمه ميكند: «هر جا دلتان ميشكند، قبر من آنجاست.»
پيام نسيم در فضاي مدينه پيچيده است. تمام كوچههاي دنيا از اشكهاي غربت شيعه، خيسِ خيس است.
مهر89
+ نوشته شده در ۱۳۹۲/۰۱/۲۴ ساعت 9:31 توسط نظیفه سادات مؤذّن (باران)
|